سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

سـ3ـــ مثل سپـــــــنتا❤❤❤

59⋆ مادر شدن و تغییرات مغز

هم زمان با مادر شدن بدن زنان دستخوش                  تغییرات بسیاری میشود و از جمله مهم ترین                          تغییرات بزرگ شدن قسمت های اصلی مغز است.                                      هرچه این قسمت ها بزرگ تر شوند ارتباط بین مادر   ...
25 آبان 1390

58⋆ اولین روروئک سواری

امروز برای اولین بار تو روروءک خودش گذاشتمش.قبلا یه بار توی روروءک آنیسا دختر خاله اش  نشسته بود ولی زیاد استقبال نکرد.اما تو روروءک خودش بیشتر دووم آورد و با چشمای کنجکاوش دگمه های روروئک رو زیر و رو کرد و بعد هم دهنشو برد به طرفشون.اما بعد از یک ربع صداش رداومد و برش داشتم .           ...
23 آبان 1390

57⋆ اولـــیــ ـن کــلمـ ه

مــا مــا  ما  ما  مــا  .... مادر دیدی تونستم بگم بالاخره .یه عالمه تمرین کردم تا بتونم مثل شما بگم "ما ما ما.." دیدی من هم بلد بودم مادر. اما نمی دونم چرا یادم رفت... باز هم تمرین می کنم تا بتونم دوباره بگم. امروز که 5 ماه و 17 روزه هستم تونستم این کلمه رو بگم.حیف که عکسشو ندارم تا نشون بدم!!! ...
20 آبان 1390

56⋆ اولیـ ـن حضور پر رنگــ

دیروز خیلی شیرین شده بودی.از صبح که بیدار شدی خیلی شاداب بودی و دوست داشتی که یه نفر باهات بازی کنه.موقع تماشای برنامه کودک صبحگاهیت همش خوشحالی می کردی و یه کار جدیدی که می کردی این بود که جواب صداها رو با جیغ می دادی. از ته گلوت صدا در میاوردی.و من هم باید جوابتو می دادم. ضهر هم که باباجی اومد برای اونم ذوق می کردی و صداهای بلند دراوردی.الهی فدات بشم.                                      بقیه در ادامه مطالب داشتم غذا می خوردم و شما توی کریرت بودی ، دیدم ...
20 آبان 1390

55⋆ یـ ه 4شنبــ ه برفـ ـی

سلام پسر گـــلم. چه آروم خوابیدی عسلــم. الهی مادر فدای اون چهره معصوم و قــــلب پاکت. خــِ  ــیــــــــــــــ ــــــــــــلـ  ـی دوستت دارم امیدوارم امروز یه 4 شنبه خوب ومهربون داشته باشیم در کنار هم *3تایـــــ ـی* ...
19 آبان 1390

53⋆ آخـــجـ ون بــــرفـــ ـ ـ ـ

  بین زمین و آسمون ، مثل پر کبوترا               بـــــ ـــرف میاد ریز و درشت              دانه به دانه مشت مشت امسال زمستون خیلی زور رسید.هنوز درختها لباسهای زرد پاییزیشونو درنیاوردن که برف غافلگیرشون کرد. این اولین برفیه که سپنتا میبینه .با هم رفتیم پشت پنجره و برف رو تماشا کردیم.واقعا زیباس. چندتا عکس هم از مناظر گرفتیم. باغچه خونمون درختهای توی کوچه پارک کنار خونمون...
17 آبان 1390

51⋆ نقاشـــــــی روی دیــوار

 مدتها بود که می خواستیم این کارو شروع کنیم. یعنی نقاشی روی دیوار. تا اینکه بالاخره جسارت به خرج دادیم و دست به کار شدیم. به عنوان اولین کار فکر می کنم چیز بدی نشد. قراره در آینده نزدیک اتاق سپنتا جونمم خوشگل کنیم با طرحهای خوشگل . البته اگه سپنتا شاه همکاری بفرمایند.به امید پروردگار. ...و بعد از اون هم دیوارهای شهر رو کنترات برداریم برای طراحی!!!!!!!!!!               ٢تا عکس از اولین کار برای یادگاری میذارم اینجا.         ...
12 آبان 1390

50⋆ دالــی مــ ـــوشـــ ــــ ـهـ

امروز حسابی شیطون شده بودی جیگمل مادر!!! صبح طبق معمول آوردمت تو آشپزخونه پیش خودم تا صبحونه بخورم.داشتم از توی یخچال چیزی برمی داشتم  و از بالا و کنار در یخچال با شما هم دالی موشه بازی کردم و شما هم از اون خنده های خوشگل و قهقهه ای می کردی .  من هم که بی جنبه ...سریع دوربین رو آوردم وشروع کردم به عکس گرفتن و فیلم گرفتن ... ول کن هم نبودم. آخه عشق می کردم وقتی  اون جوری می خندیدی. الهی که همیشه لبات خندون باشه عشق بی همتای من. این هم عکس های خوشگلت...   ...
11 آبان 1390